[روزنامه] صبح آزادگان
شنبه ۲۷ شهریور ۱۳۶۱ – ۲۹ ذیقعده ۱۴۰۲ – شماره ۷۶۱
آفات انقلاب – ۱۸
از: کمال گنجهای
انجمن ضد بهائی
در قرونوسطی و در دوران تفتیش عقاید در اروپا، کشیشان فرقهی ژزوئیه (یسوعیون) به والدین کودکان میگفتند فرزندان خود را از کودکی در اختیار ما قرار دهید تا از آنها مسیحیان مومنی درست کنیم و آن کودکان هیچ تماسی جز با مربیان خود نداشتند و در نتیجه به خواست آنان شکل میگرفتند و شیخ محمود حلبی هم زمانی چنین ادعایی داشت اما به نام اسلام.
انجمن ضد بهایی که اکنون خود را انجمن حجتیه مینامد، از جمله مسائلی است که نیاز به بررسی و برخورد جدی دارد.
مراحل وجود و فعالیت انجمن حجتیه که با نام اسلام و ظاهراً برای مبارزه با بهائیان تشکیل شد سه دوره است که به ترتیب عبارتند از تشکیل تا فعالیت حسینیه ارشاد، پس از تعطیل حسینیه ارشاد تا پیروزی انقلاب اسلامی و دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی. بنابراین لازم است که به این سه دوره پرداخته شود.
انجمن ضد بهائی پس از تشکیل مورد استقبال قرار گرفت چون مردم مسلمان از هرگونه تشکل اسلامی حمایت میکردند، همان گونه که از تشکیلات ظاهراً اسلامی مجاهدین خلق استقبال کردند. در این دوره انجمن مورد حمایت اقشار مختلف مردم مسلمان بود و مردم مسلمان کاملاً از این گروه حمایت میکردند. این دوره چون پس از کشتار پانزدهم خرداد مردم مسلمان به دست عوامل رژیم وابسته و منحط شاهنشاهی بود، فعالیت این گروه مورد تائید بود و در این دوره بسیاری از افراد مسلمان که تصمیم به فعالیت اسلامی داشتند وارد این انجمن شدند و مدتی همکاری کردند. در دوره دوم یعنی دوران فعالیت حسینیه ارشاد، این گروه به زیر سؤال رفت. مرحوم دکتر شریعتی اسلام علوی و اسلام صفوی را مطرح کرد. دکتر شریعتی مورد تائید اکثریت روحانیت مبارز قرار گرفت اما مذهبی نمایانی که به حرکت اسلام اعتقادی نداشتند، چماق تکفیر را بر سر دکتر کوبیدند بدون اینکه اشکالات فلسفی مرحوم شریعتی را مطرح نمایند. عناصری نظیر کافی، شیخ قاسم اسلامی، اشرف کاشی و مناقبی به شدت مرحوم شریعتی را تکفیر میکردند و او را انگلیسی و مرتد معرفی میکردند و اینها اکثراً کسانی بودند که با حلبی همکاری تنگاتنگ داشتند و خود را طرفدار امام زمان(عج) معرفی میکردند. البته از قرار، کافی در ماههای آخر عمر به مزار مرحوم شریعتی رفته و از ضدیت خود با دکتر توبه کرده بود. شیخ قاسم اسلامی فرد، اشرف کاشی به کویت رفته و مناقبی، به اتهام شرکت در کودتای نافرجام گروه قطبزاده، بازداشت و در حال محاکمه است. در رابطه با فعالیت حسینیه ارشاد، انجمن ضد بهایی دقیقاً مبارزه میکرد و مبارزه انجمن با حسینیه ارشاد و شخص دکتر شریعتی، کمتر از مبارزه با بهائیان نبود و یکی از اتهامات مرحوم شریعتی نیز این بود که ایشان مقلد امام خمینی بودند.
مبارزه با حسینیه ارشاد، انجمن ضد بهائی را زیر سئوال برد و بسیاری از فعالین انجمن ، انجمن را ترک کرده و اقدام به تشکلهایی نمودند تا صرفاً شعاری و سرگرمی نبوده و عملی عینی و ملموس بر اساس اسلام و برعلیه حکومت ضد الهی شاهنشاهی باشد.
در سال ۵۵ انجمن ضد بهایی به سه گروه تقسیم گردید. این سه گروه عبارت بودند از عسکریون، مهدویون و انجمن حجتیه.
گروههایی از عسکریون به تجدید سازمان پرداختند و راه مبارزه مسلحانه برعلیه رژیم منحط شاهنشاهی را برگزیدند.
مهدویون نیز راه مبارزه مسلحانه را برگزید و این دو گروه مجموعاً حساب خود را از انجمن جدا کردند اما تتمۀ افرادی که اعتقاد به حرکت جدی و صحیح و عملی بر علیه رژیم شاه معدوم نداشتند، با نام انجمن حجتیه به کار سابق ادامه دادند.
انجمن در این دوره زیر سئوال بود اما موجودیت خود را تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داد. هنگامی که انقلاب اسلامی ایران پیروز شد، انجمن ضد بهایی مشاهده کرد که صهیونیستهای بهایی توسط دادگاههای انقلاب اسلامی تحت تعقیب و محاکمه قرار میگیرند و اصل موجودیت انجمن زیر سئوال رفته است. انجمن در این حالت بهجای انحلال و پیوستن به امت حزبالله، با تأکید بیشتر بر اسم حجتیه و مهدویه کوشید تا سوابق خود را به عنوان انجمن ضد بهایی به فراموشی بسپارد و با اسم جدید یعنی حجتیه، خود را حامی و متولی و طرفدار منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج) تعالی فرجه الشریف وانمود کند.
این حرکت جدید، انجمن را بیش از پیش زیر سئوال برد زیرا که انجمن هیچ نقش سیاسی و عقیدتی و نظامی بر علیه نظام منحط شاهنشاهی به عهده نداشت و صرفاً یک تشکل به ظاهر مذهبی بود و چون جمهوری اسلامی به رهبری ولی فقیه زمان، امام خمینی اداره می گردید و در جهت استقرار و اجرای تمامی قوانین اسلامی و از جمله اعتقاد به ظهور حضرت مهدی (عج) را تبلیغ می نمود، انجمن بر این اساس میبایست اقدام به انحلال نموده و همگام با امت حزبالله، در جهت استحکام و قوام سیستم جمهوری اسلامی، بدون هیچ چشمداشت گروهی و تشکیلاتی به خدمت در جمهوری اسلامی میپرداخت اما چنین نکرد و حزبالله را به خود بدبین ساخت.
موضوع دوم درباره انجمن، افرادی است که با این انجمن همکاری میکردند. تا قبل از فعالیت حسینیه ارشاد اکثر افراد متعهد به اسلام به این گروه گرایش داشتند و اگر مستقیماً با انجمن همکاری نمیکردند در جلسات عمومی شرکت میکردند و یا انجمن را تشکیلات مثبتی معرفی میکردند. پس از آغاز فعالیت حسینیه، حمایتهای همهجانبه قطع شد و فقط کسانی به حمایت از انجمن ادامه دادند که علاقهای به حرکت ملی و مبارزه برعلیه رژیم ضد اسلام شاهنشاهی نداشتند یا فقط به ظواهر اسلام دلخوش داشته و یا کسانی که رژیم منحط شاه معدوم را قانونی و اولی الامر میدانستند. این افراد دلایلی که عرضه میکردند، اسلامی بودن حکومتها تا ظهور مهدی (عج) بود، یا معتقد بودند که باید بوعلی سینا شد و یا اینکه شدیداً به شیخ محمود حلبی و یا کادر مرکزی انجمن ضد بهایی معتقد بودند و هیچ شخص و حرکت دیگری را نمیپذیرفتند، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بسیاری از افراد، انجمن را رها کرده به خیل حزبالله پیوستند. آنها مشاهده کردند که جمهوری جدید، جمهوری اسلامی است و باید این جمهوری را تقویت کرد و وظیفهی شرعی است که خدمت کنند و چنین کردند.
اما انجمن که تغییر نام داده بود باقی ماند و کوشید تا با جذب عناصر جدید، خود را همچنان فعال و پابرجا نگهداری کند و در نتیجه مخالفت حزبالله را برعلیه خود برانگیخت که بسیاری از اعضاء سابق آن نیز بر علیه انجمن به فعالیت پرداختند.
موضوعی که برای شناخت انجمن باید در نظر گرفته شود، انگیزههای انجمن است، مهمترین انگیزهای که برای هر مسلم مهم است خصوصاً اگر شیعه باشد، پیروی از حاکم اسلامی یا مرجع تقلید و ولی فقیه است. شیخ محمود حلبی و گردانندگان انجمن و اکثر اعضاء آن، مقلد آقای خویی هستند که ایشان در نجف اقامت داشته و دارند. آقای خویی کسی است که عملی برعلیه حکام ظلم و جور از خود بروز نداده است. در اوج حرکت اسلامی انقلابیون مسلمان در ایران، آقای خویی مریض شد و در بیمارستان بستری شد که فرح، زن شاه معدوم در بیمارستان از آقای خویی دیدار کرد، آقای خویی در اوج کشتار مردم مسلمان توسط رژیم ضد اسلامی شاه معدوم برای شاه، انگشتری به عنوان هدیه فرستاد. آقای خویی در طول دو سال تجاوز نظامی رژیم صهیونیستی بعث به جمهوری اسلامی، از محکوم کردن رژیم صهیونیستی صدام امتناع کرد و در مورد طرح آمریکایی فهد و کشتار مردم مسلمان لبنان و فلسطین توسط صهیونیستهای غاصب نیز خودداری کرد. آخرین مورد سکوت آقای خویی، سکوت در بارهی کشتار بیستوهشت تن از علمای متعهد ساکن نجف توسط رژیم صهیونیستی بعث بوده. در مورد اینکه چنین فردی میتواند اصولاً مرجع تقلید باشد یا خیر و اینکه اسلام کدامیک از فرقهها مورد تائید آقای خویی است مسئلهای است که باید فقهای عظام در این مورد اظهارنظر نمایند، همان گونه که در مورد شریعتمداری و دیگر افراد از این قماش، نظرات صریح خود را اعلام نمودند.
مخالفت با بهائیان نیز توسط حلبی نمیتوانست چیزی بیش از این باشد. مبارزه با بهائیت به شکلی صورت گرفت که رئیس دولت شاهنشاهی یک بهایی بود اما مطرح نمیشد. وزیر کشاورزی هویدا، وزیر دربار و بسیاری از سران رژیم منحط شاهنشاهی بهائی بودند اما هرگز انجمن برعلیه آنها موضع مخالف اتخاذ نکرد. انجمن افراد خود را وادار میکرد تا حافظهی خود را از کتب ضاله بهائیت انباشته کرده و پاسخهای حلبی را از بر کنند و مخفیانه در جلسات بهائیان شرکت کنند و خود را فردی عامی معرفی کنند تا بهائیان افراد جدید را جذب نکنند، از افتخارات انجمن این بود که در حد بسیاری در بهائیان نفوذ کرده و حتی یکی از سران بهائیت که برگهی عضویت بهائیان را امضا میکردند، از افرادی بود که انجمن ضد بهایی، آن فرد را در تشکیلات بهائیان نفوذ داده بود. البته این افتخارات به این معنی نبود که انجمن واقعاً کارایی داشت و یا از تاکتیکهای پیچیدهی گروههای چریکی استفاده میکرد. مسئله این بود که حلبی با نصیری معدوم ـــ رئیس ساواک ــ تماسهای مستمری داشت و ساواک انجمن را تقویت میکرد. حلبی در اقدام به شناسایی خانههای تیمی بهائیان که اصطلاحاً بیت نامیده میشدند به افراد خود اکیداً دستور میداد که هر وقت با مشکلی برخورد نمودند، فوراً با ساواک منطقه تماس گرفته و مشکل را حل نمایند و کادرهای انجمن بارها از ساواک برای رهایی خود استفاده کردند.
موضوع قابلذکر دربارهی انجمن، مشابهت فعالیت انجمن با فعالیت فرقهی ضالهی بهائیت بوده است. بهائیان دولتها را حاکم و قانونی میدانند و «الحق لمن غلب» را پذیرفتهاند و انجمن ضد بهایی نیز دولتها را حاکم میشناسند. بهائیان ظاهراً مبارزهی سیاسی را تحریم کردهاند و انجمن ضد بهایی نیز دقیقاً این نکته را رعایت میکرد.
بهائیان با ترجمانها و نهادهای رژیم شاهنشاهی همکاری میکردند و انجمن نیز به همان گونه عمل کرده حتی با ساواک همکاری میکرد. اعضاء انجمن در رفاه بودند و از زندگی خوبی برخوردار بودند و معتقد بودند که جوانان بدون توجه به مسائل سیاسی باید فقط درس بخوانند و پس از اخذ مدارک لازم، در حاکمیت نقش داشته باشند و از این نکته غافل بودند که مدارس و دانشگاهها در اختیار رژیمی ضد اسلامی است و این شیوه را بهائیان هم اجرا میکردند. تنها تفاوت بهائیان و انجمن در این بود که بهائیان معتقد بودند که امام زمان ظهور کرده و انجمن که نخیر اینطور نیست و فقط ما مسلمانان درست و حسابی هستیم.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی تمامی این خصوصیات در ذهن مسلمین وجود داشت اما انجمن اعلام انحلال نکرد. انجمن فرصتطلبانه رنگ عوض کرد و خواست خود را تثبیت کند. انجمن که در طول انقلاب، انقلاب و انقلابیون مسلمان را تمسخر میکرد، خواست از اسم اسلام سوءاستفاده کند و در سیستم جدید خود را جای دهد. شیخ محمود با تایم مصاحبه کرد و امام را در مقابل خود کارل مارکس معرفی کرد اما هنگامی که دریافت قافیه را باخته، اعلامیه داد و خود را معتقد نامید.
انجمن که پس از انقلاب مبارز شده بود تیغ حمله را به روسیه متوجه کرد و از آمریکا غافل ماند درصورتیکه امام، امریکا را شیطان بزرگ نامیده بود. انجمن هر بار که با مخالفی برخورد میکرد و قدرت مقابله نداشت، با انگ تودهای، مخالفان را بدنام کرد. انجمن که کینهی افراد مستعفی را به دل گرفته و از جانب دیگر از نفرت حزبالله به خودآگاهی داشت، افراد افشاگر را در جامعه به عنوان عضو انجمن معرفی کرد تا جامعه آنان را از خود طرد کند. انجمن تاکتیک دیگری نیز دارد. انجمن بعضی از مسئولین را وابسته به خود معرفی میکند و این قضیه از دو نظر مضر به انقلاب اسلامی است. مسئولینی که به انجمن وابسته معرفی میشوند، به دلیل مقابلهی انجمن با اسلام اصیل و انقلاب اسلامی، محبوبیت اجتماعی خود را از دست میدهند، در حالت دوم این شایعهها باعث میشود تا انجمن خود را بزرگتر ازآنچه که هست معرفی کرده و از مقابله دیگران با خود باز دارد.
در مجموع اگر بسیار خوشبینانه با انجمن ضد بهایی برخورد کنیم و اعتقاد نداشته باشیم که انجمن را فراماسونری در ایران تأسیس کرده باشد، عملکرد و سابقهی انجمن از چنان نکات منفی برخوردار است که باید با این قضیه بهصورت جدی برخورد شود. باید مسئلهی تقلید از خویی شکافته شود. باید سوابق و اعمال سران انجمن محاسبه و بررسی گردد. باید سران انجمن شناختهشده و علنی فعالیت کرده و از حالت مخفی کنونی خارج شوند. و بالاخره باید با انجمن به عنوان یک تشکیلات سیاسی مخفی که بسیاری از قوانین قانون اساسی جمهوری اسلامی را نپذیرفته و یا به میل خود تعبیر کرده برخورد نمود تا از مضرات این تشکیلات مخفی بر حذر باشیم. به این نکته نیز باید توجه داشته باشیم که امام چندین بار در رهنمودهایشان اشاره فرمودند که اگر امریکا بخواهد در ایران کودتا کند، کودتا گران حتماً رنگ و بوی اسلامی خواهند داشت و شاید از ما نیز مسلمانتر جلوه کنند. این رهنمود امام را باید آویزهی گوش قرار داده و باید دقت کرد مبادا چیزی بپرورانیم که به ما ضربه بزند، که بسیاری از افراد مستعفی از این انجمن، از جان خود میترسند و برعلیه اینان افشاگری نمیکنند و باید دلایل این وحشت را شناخت، زیرا انجمن در جامعه به دنبال خطوط مشابه خود میگردد تا با عضوگیری و جذب آنان، خود را گسترش داده و با گسترش خود، مانع از اجرای احکامی گردد که مغایر با اسلام صفوی یا اسلامی است که انجمن آن را تبلیغ مینماید.
ادامه دارد
[متن بالا رونویسی از اصل سند است. اگر به نکتهای برخورد کردید که دقیق رونویسی نشده است لطفاً به نشانی ایمیل در صفحه تماس با ما بفرستید]